فرش ازللغتنامه دهخدافرش ازل . [ ف َ ش ِ اَ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از لوح ازل است : عمر بر آن فرش ازل بافته آنچه شده باز بدل یافته . نظامی .رجوع به فرش و لوح ازل شود.
فرشگویش بختیاریفرش، قالى (یک دست فرش براى یک اتاق شامل چهارقطعه به نامهاى میون فرش یک تخته با پهناى بیشتر، کناره، دو قطعه و باریکتر از میان فرش سر فرش است که یک تخته مىباشد. ا
فُرُشٍفرهنگ واژگان قرآنبسترها (جمع فراش و چون اين كلمه به عنوان كنايه از همسر و زن نيز به كار مي رود برخي مراد ازعبارت " فرش مرفوعه " را زنان ارجمندي دانستهاند که در عقل و جمال و کمال
شدهلغتنامه دهخداشده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شدن : کاری است شده . (یادداشت مؤلف ). گشته . گردیده . بوده . وقوع یافته . واقع شده : مهر مفکن بر این سرای سپنج کاین
بدللغتنامه دهخدابدل . [ ب َ دَ ] (ع اِ) هرچه بجای دیگری بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه بجای دیگری ایستد. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلف . (
مثقلةلغتنامه دهخدامثقلة. [ م ُ ث َق ْ ق َ ل َ ] (ع اِ) سنگ ِ فرش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سنگی که بر فرش گذارند استواری را. (ازلسان العرب ). || (ص ) ارض مثقله
خیابانلغتنامه دهخداخیابان . (اِ) گلزار. (ناظم الاطباء). || چمن . (یادداشت مؤلف ). || رسته ای که در باغ می سازند برای عبور و مرور و کنارهای آنرا گل کاری می کنند. (از ناظم الاطباء)
دروغلغتنامه دهخدادروغ . [ دُ ] (اِ) سخن ناراست . قول ناحق . خلاف حقیقت . مقابل راست . مقابل صدق . کذب . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: مقابل راست چون گریه ٔ دروغ ، اشک دروغ ،آه درو