فرزندگویش اصفهانی تکیه ای: vâč(č)a طاری: vač(č)a طامه ای: vač(č)a طرقی: vač(č)a کشه ای: vač(č)a نطنزی: vač(č)a
فرزندفرهنگ مترادف و متضادآقازاده، اولاد، بچه، پور، رود، زاد، زاده، سلیل، صبی، غلام، نسل، نورچشم، ولد ≠ پدر
زبید الاکبرلغتنامه دهخدازبید الاکبر. [ زُ ب َ دُل ْ اَ ب َ ] (اِخ )منبه الاکبربن صعب بن سعد العشیرةبن مالک ، بزرگ سلسله ٔ زبید الاکبر و نیای زبید الاصغر است . زبید الاکبر و زبید الاصغر
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح ، معروف به ابن اثیر. ابن اثیرکنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع
محمدرضالغتنامه دهخدامحمدرضا. [ م ُ ح َم ْ م َ رِ ] (اِخ ) حاج میرزا محمدرضا مستوفی سبزواری فرزند محمد ابراهیم . در ابتدا لقبش مستشارالتولیه بود و بعد در سال 1284 هَ . ق . لقبش به ل
صلبلغتنامه دهخداصلب . [ ص ُ ] (ع ص ) رست . (منتهی الارب ). || سخت . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) : آنکه در بخشش راد است و به رادی چو علی آنکه در مذهب صلب است و به صلبی چو عمر.
الغبیکلغتنامه دهخداالغبیک . [ اُ ل ُ ب َ ] (اِخ ) پسر شاهرخ از احفاد تیمور لنگ بود. وی با اقتدار و تبحر خویش در علوم و فنون و مخصوصاً در علم هیأت شهرت یافت و از نظر وسعت معلومات