فرزانهدیکشنری فارسی به انگلیسیelevated, finished, high-minded, sage, learned, noble, thoughtful, wise
فرزانهلغتنامه دهخدافرزانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص ) حکیم . دانشمند. عاقل . (برهان ). بخرد. فرزان . فیلسوف . مقابل دیوانه . (یادداشت به خط مؤلف ). در زبان پهلوی فرزانک ، در هندی با
بی فرزانهلغتنامه دهخدابی فرزانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فرزانه ) مرادف بی دانش و قیاس . آنست که نافرزانه باشد. (آنندراج ). نادان و بی عقل . (ناظم الاطباء) : خلق میگوی
بی فرزانهلغتنامه دهخدابی فرزانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فرزانه ) مرادف بی دانش و قیاس . آنست که نافرزانه باشد. (آنندراج ). نادان و بی عقل . (ناظم الاطباء) : خلق میگوی