فریادنامهلغتنامه دهخدافریادنامه . [ ف َرْ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن یاری و کمک خواهند : فریادنامه ها به اطراف نوشت و استعانت و استغاثت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
فرانامهscenario 2واژههای مصوب فرهنگستانداستان یا روایت یا توصیفی نظاممند از سلسلهرویدادهایی که ممکن است در آینده رخ دهد
فرانامهپردازscenario builderواژههای مصوب فرهنگستانفردی که میتواند خلاقانه دربارۀ آینده بیندیشد و آن را در قالب روایتی گیرا بیان کند
فرانامهپردازیscenario buildingواژههای مصوب فرهنگستاناندیشیدن دربارۀ عدم قطعیتها و پیامدهای احتمالی آنها برای دستیابی به آیندههای ممکن
فریادنامهلغتنامه دهخدافریادنامه . [ ف َرْ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن یاری و کمک خواهند : فریادنامه ها به اطراف نوشت و استعانت و استغاثت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
محمودلغتنامه دهخدامحمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان لامعی . او راست : منظومه ٔ گوی و چوگان . فرهادنامه به ترکی که به صله ٔ آن قریه ای گرفته است ، عبرت نما به ترکی ، هفت پیکر ناتمام
عارف اردبیلیلغتنامه دهخداعارف اردبیلی . [ رِ ف ِ اَ دَ ] (اِخ ) یکی از شعرای قرن هشتم و معاصر سلطان اویس جلایری بوده است . او راست : دیوانی بنام فرهادنامه . و از اشعار اوست :در این گفتن
استغاثةلغتنامه دهخدااستغاثة. [ اِ ت ِ ث َ ] (ع مص ) استغاثت . فریاد خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). فریادرسی خواستن . (غیاث ). فریادخواهی . استصراخ . استعواء. فریاد ج
لامعیلغتنامه دهخدالامعی . [ م ِ ] (اِخ ) محمودبن عثمان بن علی نقاش برسوی . از مشاهیر شعرا و ادبای عثمانی . جدش از جانب تیمور لنگ به ماوراءالنهر منتقل شد و پس از فراگرفتن صنعت نقا