فراخ قدملغتنامه دهخدافراخ قدم . [ ف َ ق َ دَ ] (ص مرکب ) آن که گامهای بلند و فراخ بردارد : به هیچ جا نرسد رهرو فراخ قدم جز آن فراخ قدم که ش دو عالم است دو گام . امیرخسرو.فراخ گام .
فرخلغتنامه دهخدافرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یکی از مفسرین اوستاست که در اواخر عهد ساسانی میزیسته است . (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه ٔ رشیدیاسمی ص 74).
بدقدملغتنامه دهخدابدقدم . [ ب َ ق َ دَ ] (ص مرکب ) شوم قدم . (آنندراج ). بدشگون . بدفال . (ناظم الاطباء). نامبارک پی . شوم پی . مقابل ، خوش قدم (مبارک پی ). فرخ قدم . (یادداشت مو
خوش قدملغتنامه دهخداخوش قدم . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ دَ] (ص مرکب ) مبارک پی . میمون النقیبه . فرخ پی . فرخنده پی . خجسته پی . مقابل بدقدم . (یادداشت مؤلف ). || نامی از نامهای کنیزان
فرخلغتنامه دهخدافرخ . [ ف َرْ رُ ] (ص ) مبارک . خجسته . میمون . (برهان ). بشگون . نیک . فرخنده . سعد. (یادداشت به خط مؤلف ) : به ایران چو آید پی فرخش ز چرخ آنچه خواهد دهد پاسخ
نخلغتنامه دهخدانخ . [ ن ُ ] (اِ) قدم بر قدم رفتن از دنبال کسی . (از برهان قاطع) (از فرهنگ نظام ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از جهانگیری ). رفتار قدم به قدم . (ناظم الاطباء)
خجسته پیلغتنامه دهخداخجسته پی . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) مبارک قدم .(از آنندراج ). پی خجسته . فرخ پی . نیک پی . مبارک پی . فرخ پی . فرخنده پی . خوشقدم . میمون النقی