فرحنوشفرهنگ نامها(تلفظ: farah nuš) (عربی ـ فارسی) (فرح + نوش) ، شادمانی و سُرور جاوید؛ (به مجاز) آن که همیشه شادمان است ، همیشه شاد .
فرنوشلغتنامه دهخدافرنوش . [ ف َ ] (اِ) نام عقل فلک قمر که به تازی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگر نامند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ دساتیر ص 258).
فرونوشتنلغتنامه دهخدافرونوشتن . [ ف ُ ن َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) فرونوردیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرونوردیدن و نوردیدن شود.
فرونوشتنلغتنامه دهخدافرونوشتن . [ ف ُ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به نوشتن شود.
فرنوشواژهنامه آزادنام اصیل ایرانی؛ از شاهزاده های سلسلۀ ماد؛ 1) فرن= شاهوار، خدایگان؛ و اوش= هوش؛ فرنوش= هوش خدایگانی 2) عصارۀ شکوه و جلال شکوه،نام پادشاه باستانی ماد
فرنوشلغتنامه دهخدافرنوش . [ ف َ ] (اِ) نام عقل فلک قمر که به تازی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگر نامند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ دساتیر ص 258).
فرونوشتنلغتنامه دهخدافرونوشتن . [ ف ُ ن َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) فرونوردیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرونوردیدن و نوردیدن شود.
فرونوشتنلغتنامه دهخدافرونوشتن . [ ف ُ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به نوشتن شود.
فرنوشواژهنامه آزادنام اصیل ایرانی؛ از شاهزاده های سلسلۀ ماد؛ 1) فرن= شاهوار، خدایگان؛ و اوش= هوش؛ فرنوش= هوش خدایگانی 2) عصارۀ شکوه و جلال شکوه،نام پادشاه باستانی ماد