فرثلغتنامه دهخدافرث . [ ف َ ] (ع اِ) سرگین شکنبه . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ). سرگین . (فهرست مخزن الادویه ). سرگین در شکنبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و اًن ّ لکم ف
فرثلغتنامه دهخدافرث . [ ف َ رَ ] (ع مص ) سیر گردیدن . (منتهی الارب ). سیر شدن . گویند: شرب علی فرث . (اقرب الموارد). || پراگنده ومتفرق گشتن قوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار
فرثفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسرگینی که در شکمبه باشد: ◻︎ شیرخواری را به تقریر آوَرَد / وز میان فرث و دَم شیر آورد (عطار۲: ۱۱۹).
فرسدیکشنری عربی به فارسیماديان , بختک , کابوس , عجوزه , جادوگر , ماليخوليا , سودا , تاريکي , دريا , اسب کوچک سواري , اسب پير و وامانده , يابو , فاحشه , عيبجويي کردن , نق زدن , ازار داد
فَرْثٍفرهنگ واژگان قرآنکثافاتي که در رودهها ست و در روده بزرگ جمع ميشود ، ولي وقتي به خارج آمد آن را سرگين گويند (بنا به روايتي مقصود از فرث ، آن چيزي است که در شکمبه است)
فرثانیونلغتنامه دهخدافرثانیون . [ ] (معرب ، اِ) اقحوان است . (فهرست مخزن الادویه ).ظاهراً مصحف فربانیون است . رجوع به فربانیون شود.
فرثاغورسلغتنامه دهخدافرثاغورس . [ ف ِ رُ رُ ] (اِخ ) نام یکی از کتابهای افلاطون در مخالفت مغالطین . این رساله به نام شخصی موسوم به پروتاگوراس است که فرثاغورس صورتی از همین نام است و
فرثدةلغتنامه دهخدافرثدة. [ ف َ ث َ دَ ] (ع مص ) بسیار و پرگوشت گردیدن روی کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فَرْثٍفرهنگ واژگان قرآنکثافاتي که در رودهها ست و در روده بزرگ جمع ميشود ، ولي وقتي به خارج آمد آن را سرگين گويند (بنا به روايتي مقصود از فرث ، آن چيزي است که در شکمبه است)
فرثانیونلغتنامه دهخدافرثانیون . [ ] (معرب ، اِ) اقحوان است . (فهرست مخزن الادویه ).ظاهراً مصحف فربانیون است . رجوع به فربانیون شود.
فرثاغورسلغتنامه دهخدافرثاغورس . [ ف ِ رُ رُ ] (اِخ ) نام یکی از کتابهای افلاطون در مخالفت مغالطین . این رساله به نام شخصی موسوم به پروتاگوراس است که فرثاغورس صورتی از همین نام است و
فرثدةلغتنامه دهخدافرثدة. [ ف َ ث َ دَ ] (ع مص ) بسیار و پرگوشت گردیدن روی کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).