فراگماشتنلغتنامه دهخدافراگماشتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) برگماشتن . منصوب کردن . گماشتن : چون آن نواحی مستخلص شد، نایبی فراگماشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به فرا شود.
فراگذاشتنلغتنامه دهخدافراگذاشتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن و سر دادن . (یادداشت به خط مؤلف ): رسنی بر پای او بستم و فراگذاشتم تا میچرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
فروگاشتنلغتنامه دهخدافروگاشتن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) به پایین آمدن . بازگشتن : از آن کوه غلطان فروگاشتندمر آن خفته را کشته پنداشتند.فردوسی .
فراگذاشتنلغتنامه دهخدافراگذاشتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن و سر دادن . (یادداشت به خط مؤلف ): رسنی بر پای او بستم و فراگذاشتم تا میچرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
اصطرابلغتنامه دهخدااصطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اندک اندک فراهم آوردن شیر را در مشک و گذاشتن آن تا بخسبد و ترش گردد.(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصطراب لبن ؛ اندک اندک گرد آورد
فروگاشتنلغتنامه دهخدافروگاشتن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) به پایین آمدن . بازگشتن : از آن کوه غلطان فروگاشتندمر آن خفته را کشته پنداشتند.فردوسی .