فراگرفتندیکشنری فارسی به انگلیسیabsorb, circumscribe, devour, engulf, ingestion, pervade, receive, stalk, swamp
فراگرفتنلغتنامه دهخدافراگرفتن . [ ف َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بگرفتن . گرفتن . (یادداشت به خط مؤلف ). اخذ. (تاج المصادر بیهقی ) : گفت یا موسی فراگیر و مترس . (قصص الانبیاء).صعب گرد
فراگرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ن، گنجیدن، جا گرفتن، برداشتن، پُر کردن، پُر کردن (تکمیل کردن)
فراگرفتنفرهنگ انتشارات معین( ~ . گِ رِ تَ) (مص م .) 1 - گرفتن ، بازگرفتن . 2 - تصرف کردن . 3 - محاصره کردن . 4 - در برگرفتن ، شامل شدن . 5 - آموختن ، یاد گرفتن 6 - معلوم کردن . 7 - گسترش
فرا گرفتندیکشنری فارسی به انگلیسیembrace, enclose, infest, invest, involve, learn, overrun, overwhelm, pocket, wash, whelm
گریزآموزیescape learningواژههای مصوب فرهنگستانفراگرفتن پاسخی که به موجود زنده امکان میدهد از یک محرک آزاردهنده بگریزد
آموزشeducationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند یاد دادن یا فراگرفتن دانش و مهارتها و ارزشها متـ . آموزشوپرورش
نوکارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که تازه به کاری یا فراگرفتن هنری شروع کرده؛ تازهکار؛ کمتجربه.
تجلیللغتنامه دهخداتجلیل . [ ت َ ] (ع مص ) فراگرفتن . (صحاح جوهری ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). همه را فرارسیدن و بپوشانیدن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). فراز گر
تخذلغتنامه دهخداتخذ. [ ت َ ] (ع مص ) فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (اقرب الموارد) (المنجد): لو شِئت ُ لتخِذْت ُ علیه اجرا