فراموشلغتنامه دهخدافراموش . [ ف َ ](اِ) از خاطر بردن . ببردن از یاد. (یادداشت به خط مؤلف ). فرامشت . فرامش . فراموشیدن . (ویس و رامین ). پهلوی فْرَمُش ، پازند فَرْمُش ، هندی باست
فراموشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنچه از خاطر شخص محو شده؛ ازیادرفته.۲. [قدیمی] دچار فراموشی. فراموش شدن: (مصدر لازم) از یاد رفتن. فراموش کردن: (مصدر متعدی) از یاد بردن.
انسدیکشنری عربی به فارسیفراموش کردن , فراموشي , صرفنظر کردن , غفلت , انساني کردن , انسان شدن , واجد صفات انساني شدن , با مروت کردن , نرم کردن , محفوظات را فراموش کردن , از ياد بردن