فرافرلغتنامه دهخدافرافر. [ ف َرْ را ف َ ](اِ صوت ) آواز نای و نفیر، از عالم شپاشاپ تیر و چکاچاک تیر و تیغ. (آنندراج از بهار عجم ) : ز فرافر سهمگین نفیرسراسیمه شد خیره کش چرخ پیر.
فرافرلغتنامه دهخدافرافر. [ ف ُ ف ِ ] (ع اِ) گوساله ٔ دشتی . (ناظم الاطباء). گوساله ٔ وحشی . (اقرب الموارد). || بزغاله ٔ وحشی . بچه بز وحشی . (اقرب الموارد). در لسان العرب فرافر م
کژیافت فرافرودیelevator illusionواژههای مصوب فرهنگستاناحساس کاذب صعود یا فرود که براثر شتاب عمودی ناگهانی ناشی از جریان روبهبالا یا روبهپایین هوا به خلبان دست میدهد
فرار کردنگویش اصفهانی تکیه ای: bevriǰi / ârmâli طاری: ârmâlây(mun) طامه ای: ârmâlâɂan طرقی: ârmâlâymun کشه ای: ârmâlâymun نطنزی: bewritan/ ârmâlâɂan
فرافللغتنامه دهخدافرافل . [ ف ُ ف ِ ] (ع اِ) ثمر ینبوت است . (فهرست مخزن الادویه ). پست ینبوت عمان . (آنندراج ). فُرافِر. رجوع به فُرافِر شود.
transmissibleدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل انتقال است، قابل انتقال، مسری، انتقال پذیر، قابل سرایت، فرافرستادنی، فرستادنی، ساری
جخنةلغتنامه دهخداجخنة. [ ج ُ خ ُن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) زن بدجماع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (ذیل اقرب الموارد). زن بد در جماع کردن است . (از شرح قاموس ) : ساءُنذ