فراشدواژهنامه آزاددرجریان بوجود امدن یک شی، یادر روند تولید، تکمیل شده ویابوجو امده شده . فرا گرد، روند، فرایند، گردش
فراشدنلغتنامه دهخدافراشدن .[ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درشدن . درآمدن : فراشو چو بینی در صلح بازکه ناگه در توبه گردد فراز. سعدی .رجوع به فرا، فرارفتن ، فرازرفتن وفرازشدن شود.
فراشدنلغتنامه دهخدافراشدن .[ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درشدن . درآمدن : فراشو چو بینی در صلح بازکه ناگه در توبه گردد فراز. سعدی .رجوع به فرا، فرارفتن ، فرازرفتن وفرازشدن شود.
تباعةلغتنامه دهخداتباعة. [ ت َ ع َ ] (ع مص ) از پی فراشدن یا با کسی رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن کسی را و در پی کسی رفتن و لاحق گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطب
تبعلغتنامه دهخداتبع. [ ت َ ب َ ] (ع مص ) از پی فراشدن یا با کسی رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). پی روی کردن کسی را و در پی وی رفتن . (منتهی
تتبعلغتنامه دهخداتتبع. [ ت َ ت َب ْ ب ُ ] (ع مص ) از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیروی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیروی و متابعت . (فرهنگ نظام ). || پی در