فرازیدندیکشنری فارسی به انگلیسیarise, ascend, climb, dominate, elevate, overlook, overtop, rise, soar, top
فرازیدنلغتنامه دهخدافرازیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) بند کردن . ضد گشادن . (آنندراج ). وصل کردن . (برهان ذیل کلمه ٔ فراز). || بالا بردن . افراشتن . فراختن : ز گرد سواران و از یوز و بازفر
فرازیندیکشنری فارسی به انگلیسیcapstone, elevated, head, lofty, overhead, superior, superlative, tall, top, topmost, up , upper, upward
فرازیدهلغتنامه دهخدافرازیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف ) افراشته . بالابرده . افراخته . فراخته . رجوع به فراخته و فرازیدن شود.
افراشتنلغتنامه دهخداافراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) برداشتن . بلند ساختن . (برهان ) (آنندراج ). افراختن . برداشتن . بلند ساختن . (ناظم الاطباء). همان افراختن است و فراشتن نیز لغتی است .