فراری شدنلغتنامه دهخدافراری شدن . [ ف ِ / ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گریزان شدن .ناچار به فرار گردیدن . رجوع به فرار و فراری شود.
فراری شدنلغتنامه دهخدافراری شدن . [ ف ِ / ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گریزان شدن .ناچار به فرار گردیدن . رجوع به فرار و فراری شود.
متواری شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فراری شدن، گریزان گشتن ۲. پنهان شدن، مخفی شدن ۳. سرگردان شدن، دربهدر شدن
متنفر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیزار شدن، مشمئز داشتن، دلزده شدن، منزجرشدن، نفور گشتن، نفرت پیدا کردن ۲. رمیدهشدن، فراری شدن، گریزان شدن
رکن الدینلغتنامه دهخدارکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) سلیمانشاه از ملوک سلجوقیان روم پسر عزالدین قلیج ارسلان است . وی به سال 579 هَ . ق . با فراری شدن برادرش به سلطنت رسید و پس از
مستورلغتنامه دهخدامستور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَتر. پوشیده شده . (از اقرب الموارد) (غیاث ). نهان . نهانی . پوشیده . مخفی . پردگی . نهفته . درپرده . زیر پرده . پرده دار. ج