فرارویلغتنامه دهخدافراروی . [ ف َ ] (ص مرکب ) سرشناس و معروف : کسانی که نامدار و فراروی بودند همه آنجای حاضر بودند و بنشستند. (تاریخ بیهقی ).
فرارَویtranscendenceواژههای مصوب فرهنگستاندر فلسفه و روانشناسی، حالتی از وجود (existence) یا ادراک که از فهم یا تجربة متعارف فراتر میرود و در چهارچوب آنها قابل تعریف نیست متـ . استعلا
از خود فرارَویself-transcendenceواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن فرد از دلمشغولی با خویش فراتر میرود و قادر است خود را کاملاً وقف فردی دیگر یا کار یا آرمانی ارزشمند کند متـ . استعلا از خود
مقابلةلغتنامه دهخدامقابلة. [ م ُ ب َ ل َ ] (ع مص ) روی فراروی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || روباروی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روباروی شدن و مواجه گردیدن . (از ناظم الاطبا
فراپیواژهنامه آزادفَـــرا پـِـی = پشت سر، دنبال. (متضاد "فراروی" به معنی پیش رو، جلو. البته به نظر حقیر).