فراتلغتنامه دهخدافرات . [ ف ُ ] (اِخ ) ابن فرات ، کنیه ٔ چهار تن از وزراست . (اعلام المنجد). رجوع به ابن فرات شود.
فراتلغتنامه دهخدافرات . [ ف ُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن فرات کوفی . صاحب تفسیر کبیری است که به شیوه ٔاخبار تألیف شده و بیشتر اخبارش از زبان ائمه است .محدث نیشابوری نام فرات را در
فراتلغتنامه دهخدافرات . [ ف ُ ] (اِخ ) ابن السائب الجزری ، مکنی به ابوسلیمان . تابعی است ، و نیز مکنی به ابوالعلی است . رجوع به ابوسلیمان شود.
فراتلغتنامه دهخدافرات . [ ف ُ ] (اِخ ) ابن حیان العجلی . از بنی سعد است و در زمان جنگ حُنَین اسلام آورده است . وی از معاصران رسول اکرم بوده است . رجوع به تاریخ گزیده ص 242 و امت
فراطلغتنامه دهخدافراط. [ ف ِ] (ع ص ) الماء الفراط؛ آبی که هر یک از قبیله ها بدوسبقت جوید او را بود. (اقرب الموارد). آبی که هرکه پیش آید آن را، او را بود از قبیله . (منتهی الارب
فُرَاتٌفرهنگ واژگان قرآنگوارا (اگر در مورد آب به كار رود منظور آبي بسيار خوش طعم مي باشديا آبي است که سوز عطش را ميشکند ، و يا آبي است که خنک باشد . )
فرات عتیقلغتنامه دهخدافرات عتیق . [ ف ُ ت ِ ع َ ] (اِخ ) نام یکی از نهرهای فرعی فرات که در واسط و بطایح می نشیند و در زیر دیه مطاره ازبطایح بیرون آمده به آب دجله ضم میشود. (از نزهةال
فرات عتیقلغتنامه دهخدافرات عتیق . [ ف ُ ت ِ ع َ ] (اِخ ) نام یکی از نهرهای فرعی فرات که در واسط و بطایح می نشیند و در زیر دیه مطاره ازبطایح بیرون آمده به آب دجله ضم میشود. (از نزهةال