فرابیلغتنامه دهخدافرابی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فراب که قریه ای است در هشت فرسخی سمرقند. (سمعانی ). رجوع به فراب شود.
فرابی خانلغتنامه دهخدافرابی خان . [ ف َ ] (اِخ ) از طوایف ترکمن ساکن خاک ایران است که در دره ٔ کارنا و گرگان سکونت دارند.
فرابینفرهنگ نامها(تلفظ: farābin) [فرا (جزء پیشین) = دورتر یا بالاتر + بین (جزء پسین) = بیننده] ، بالابین ، دوربین ؛ (به مجاز) بلند نظر و عاقبت اندیش.
فرابینی تغذیهایnutritional surveillance/ nutrition surveillanceواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای برای پایش وضعیت تغذیۀ گروههای آسیبپذیر و تهیۀ روشی برای ارزیابی سریع و دائمی تمامی عواملی که بر وضع تغذیه و الگوی غذایی تأثیر میگذارند
فرابینی غذاییfood surveillanceواژههای مصوب فرهنگستانزیر نظر گرفتن تغذیۀ جمعیتها و جمعآوری اطلاعات مربوط به رژیم غذایی و گردآوری دادههای تنسنجشی و بیوشیمیایی و بالینی و محیطی
فرابی خانلغتنامه دهخدافرابی خان . [ ف َ ] (اِخ ) از طوایف ترکمن ساکن خاک ایران است که در دره ٔ کارنا و گرگان سکونت دارند.
سامانۀ مراقبتsurveillance systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای برای جمعآوری و تحلیل و انتشار دادههای مربوط به برنامههای سلامت همگانی متـ . سامانۀ فرابینی
خرقانلغتنامه دهخداخرقان . [ خ َ ] (اِخ ) نام قریتی بوده از قراء سمرقند بر هشت فرسنگی آنجا. به این قریه ادیب ابوالفتح احمدبن حسین بن عبدالرزاق عیسی شاشی خرقانی فرابی منسوب است . (
مراقبت 2surveillanceواژههای مصوب فرهنگستانجمعآوری و تحلیل و تفسیر مستمر و سامانمند دادههای مربوط به یک بیماری یا وضع سلامت همگانی متـ . فرابینی
قلسوفودیونلغتنامه دهخداقلسوفودیون . [ ق َ ] (معرب ، اِ) نباتی است صغیر به قدر یک شبر، منبت آن مابین سنگها، برگ آن شبیه به برگ نوعی از نمام که آن را از قلس نامند و گل آن شبیه به ارجل ا