فدکلغتنامه دهخدافدک . [ ف َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انار شهرستان رفسنجان ، واقع در 38 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 5 هزارگزی خاور شوسه ٔ رفسنجان به یزد. دارای چهل ت
فدکلغتنامه دهخدافدک . [ ف َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 36 هزارگزی شمال باختری قصبه رود و 5 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ عمومی ت
فدکلغتنامه دهخدافدک . [ ف َ دَ ] (اِخ ) قریه ای در حجاز که از آنجا تا مدینه دو روز راه است ، و گویند سه بخش بوده است و هنگامی که رسول اکرم خیبر و قلاع آن رافتح کرد، سه قلعه پای
فدکلغتنامه دهخدافدک . [ ف َ دَ ] (اِخ ) نام پسر حام بن نوح ، و فدک خیبر به نام او خوانده شده است . (از منتهی الارب ).
فدکیلغتنامه دهخدافدکی . [ ف َ دَ ] (ص نسبی ) نسبت به قریه ای است که در نزدیکی مدینه واقع شده . (سمعانی ). رجوع به فدک شود.
فدکیلغتنامه دهخدافدکی . [ ف َ دَ ] (ص نسبی ) نسبت به قریه ای است که در نزدیکی مدینه واقع شده . (سمعانی ). رجوع به فدک شود.
ابورباحلغتنامه دهخداابورباح . [ اَ رَ ] (اِخ ) الفدکی یا الفرکی . او از ابن عمر و از او عکرمةبن عمار روایت کند.
جثالغتنامه دهخداجثا. [ ج ُ ] (اِخ ) موضعی است بین فدک و خیبر به سر راه مسافران . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) : لعمرک بالبطحاء بین معرف و بین النطاق مسکن و محاضرلعمری لحی
وادی الغرسلغتنامه دهخداوادی الغرس . [ دِل ْ غ َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک فدک واقع در نزدیک مدینه . (از معجم البلدان ذیل الغرس ). و رجوع به الغرس در معجم البلدان شود.