فدافرهنگ انتشارات معین(فِ) [ ع . فداء ] 1 - (اِ.) آن چه که نثار می شود. 2 - (مص ل .) مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن . 3 - (اِ.) سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند.
فدا شدنفرهنگ انتشارات معین( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن ، قربانی شدن .
فیفلغتنامه دهخدافیف . [ ف َ ] (اِخ ) یا فیف الریح . جای معروفی است در بلندیهای نجد و مربوط به روزی از ایام معروف عرب است (معجم البلدان )، که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بود
فیفلغتنامه دهخدافیف . [ ف َ] (ع ص ، اِ) جای برابر و هموار. (منتهی الارب ). مکان مستوی . (اقرب الموارد). || بیابان بی آب . || زمین مختلف الریاح . ج ، افیاف ، فیوف . (منتهی الارب
فیفلغتنامه دهخدافیف . [ ف َ ] (اِخ ) یا فیف الریح . جای معروفی است در بلندیهای نجد و مربوط به روزی از ایام معروف عرب است (معجم البلدان )، که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بود
فیفلغتنامه دهخدافیف . [ ف َ] (ع ص ، اِ) جای برابر و هموار. (منتهی الارب ). مکان مستوی . (اقرب الموارد). || بیابان بی آب . || زمین مختلف الریاح . ج ، افیاف ، فیوف . (منتهی الارب
دفلغتنامه دهخدادف . [ دُف ف / دَف ف ] (ع اِ) سازی که در سورها زنند. (منتهی الارب ). آلت طربی است که بدان زنند، و بزرگ و مدور آنرا «مزهر» گویند. (از اقرب الموارد). نوعی از مزام