فدرنگفرهنگ انتشارات معین(فَ رَ) (اِ.) 1 - چوبی که پشت در می انداختند تا در باز نشود. 2 - چوبی که رختشوی ها رخت را به هنگام شستن به آن می کوبیدند.
فدرنگلغتنامه دهخدافدرنگ . [ ف َ رَ ] (اِ) چوبی گنده و سطبر و قوی که در پس کوچه اندازند تا درگشوده نگردد. || چوبی که گازران بر جامه زنند و جامه را بدان تاب دهند. (برهان ) : پای بی
قطانلغتنامه دهخداقطان . [ ق ِ ] (ع اِ) چوب فدرنگ . (منتهی الارب ). چوب فدرنگ و شکنجه هوده . (آنندراج ). شجار الهودج . (اقرب الموارد). ج ، قُطُن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فدوندلغتنامه دهخدافدوند. [ ف َدْ وَ ] (اِ) فدرنگ ، و آن چوبی باشد که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد. (برهان ). رجوع به فدرنگ شود.
پراوندلغتنامه دهخداپراوند. [ پ َ وَ ] (اِ) چوبی ضخیم که بر پشت در نهند تا گشوده نشود. چوب گنده ای باشد که در پس در اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان ). دریواس . فدرنگ . شجار.فَردر.