toilدیکشنری انگلیسی به فارسیتنش، رنج، کار پر زحمت، محنت، محصول رنج، مشقت، کشمکش، دام، تور یاتله، زحمت کشیدن، رنج بردن
فحمدیکشنری عربی به فارسیبرگشتن , انجام دادن , کردن , بازگشت , فرصت , کار روز مزد و اتفاقي , زغال چوب , زغال سنگ , زغال , زغال کردن , فراچنگ کردن , بچنگ اوردن , گير اوردن , فهميدن , چنگ
graspدیکشنری انگلیسی به فارسیفهم، اخذ، چنگ زنی، چنگ زدن، فهمیدن، فراچنگ کردن، بچنگ آوردن، گیر اوردن، قاپیدن