زبنةلغتنامه دهخدازبنة. [ زَ ن َ ] (اِخ ) بطنی است از علی . از دهامشة، که از قبیله ٔ عمارات عنزةاند. زبنة خود بچند شعبه [ فخد ] تقسیم میشود: جمیشات ، سبابیج ، جعبان ، صرمه ، رکعا
ضریعلغتنامه دهخداضریع. [ ض َ ] (ع اِ) خارِ سم . (مهذب الاسماء). شبرق . حله . شبرق خشک شده .شبرق خشک ، یا عام است . پشترغ . پشترغ خشک . بشترغ . بشترغ خشک . اسپرک خشک . گیاهی است
شکستنلغتنامه دهخداشکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکس