فاثجلغتنامه دهخدافاثج . [ ث ِ ] (ع ص ) ماده شتر جوان آبستن . (منتهی الارب ). ناقه ٔ باردار. (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ فربه که یک سال یا سالها بارور نگردد یا آبستن نشود به گشن
فاثجلغتنامه دهخدافاثج . [ ث ِ ] (ع ص ) ماده شتر جوان آبستن . (منتهی الارب ). ناقه ٔ باردار. (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ فربه که یک سال یا سالها بارور نگردد یا آبستن نشود به گشن
فاسجلغتنامه دهخدافاسج . [ س ِ ] (ع ص ) ماده شتر جوان تیزرو. (اقرب الموارد).فاثج . رجوع به فاثج شود. || ناقه ای که گشن پیش از ایام گشنی بر وی برجهد. (از منتهی الارب ).
استعارةلغتنامه دهخدااستعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا ان
نتوضلغتنامه دهخدانتوض . [ ن ُ ] (ع مص ) پیدا شدن مرضی و جوششی به پوست ، پس آن درب را به هیجان درآوردن و کفانیدن طرائق را. (از منتهی الارب )(آنندراج ). مبتلا گشتن پوست به خشک ریش
لیثلغتنامه دهخدالیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن مظفربن نصربن سیار. صاحب خلیل و مؤلف کتاب العین و آنگاه که لغویین لیث مطلق گویند مراد همین کس است ، چنانکه جوالیقی در المعرب و جز آن .