فحمدیکشنری عربی به فارسیبرگشتن , انجام دادن , کردن , بازگشت , فرصت , کار روز مزد و اتفاقي , زغال چوب , زغال سنگ , زغال , زغال کردن , فراچنگ کردن , بچنگ اوردن , گير اوردن , فهميدن , چنگ
فحملغتنامه دهخدافحم . [ ف َ ] (ع مص ) فحام . گریستن کودک چنانکه سپری شود آواز وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ کردن گوسپند و کودک . (منتهی الارب ). رجوع به فحام شود.
فهمدیکشنری فارسی به انگلیسیapprehension, comprehension, grasp, grip, head, ken, knowledge, light, perception, realization, recognition, scope, senses, understanding, view, wit, world
فهملغتنامه دهخدافهم . [ ف َ ] (ع مص ) دانستن و به دل دریافتن . (منتهی الارب ). فهامه . فهامیة. (اقرب الموارد). || (اِمص ) دریافت . || قوه ٔ دریافت . قوه ٔ اندریافت . ج ، افهام
فحمةلغتنامه دهخدافحمة. [ ف َ م َ ] (ع اِ) یک انگِشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فحم شود. || فحمةاللیل ؛ اول شب و تاریکی آن یا شب سخت سیاه یا از مغرب تا هنگام خفتن م
کوه فحملغتنامه دهخداکوه فحم . [ ف َ ] (اِخ ) کوهی سیاه که سنگ آن را مُکلّس کرده و با وی صابون می سازند. || کوه زغال سنگ . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).