فجواءلغتنامه دهخدافجواء. [ ف َج ْ ] (ع اِ) زمین فراخ و گشاده . (منتهی الارب ). فجوة. رجوع به فجوة شود. || (ص ) قوس فجواء؛ کمانی که زه از وی دور باشد. (منتهی الارب ).
فجوعلغتنامه دهخدافجوع . [ ف َ ] (ع ص ) آنچه دردمند سازد مردم را از سختی ، کذا: موت فجوع . (از منتهی الارب ). فاجع. وزن فعول مبالغت است . (اقرب الموارد).
فجوةلغتنامه دهخدافجوة. [ ف َج ْ وَ ] (ع اِ) فرجه میان دو چیز. (اقرب الموارد). فرجه . (بحر الجواهر). || شکاف میان دو کوه و جز آن . (منتهی الارب ). فراخی میان دو کوه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). || زمین فراخ . (منتهی الارب ). قسمتی از زمین که گشاده باشد: بینک و بین القبلة فجوة. (اقرب
فجوةدیکشنری عربی به فارسیرخنه , درز , دهنه , جاي باز , وقفه , اختلا ف زياد , شکافدار کردن , شکاف , فاصله , التقاي دو حرف با صدا