فنزجلغتنامه دهخدافنزج . [ ف َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب پنجگ . پنجه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پنجه شود. || رقصی است مر عجم را، و آن چنان است که جمعی دست یکدیگر را گرفته ، رقصند
فنزرلغتنامه دهخدافنزر. [ ف َ زَ ] (ع اِ) خانه ای که بر یک چوب سازند که به درازی نزدیک شصت گز باشد (!) جهت طلایه و دیده بانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فنزجلغتنامه دهخدافنزج . [ ف َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب پنجگ . پنجه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پنجه شود. || رقصی است مر عجم را، و آن چنان است که جمعی دست یکدیگر را گرفته ، رقصند