فاشرستینلغتنامه دهخدافاشرستین . [ ش ِ رِ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی و بعضی گفته اند یونانی ، بمعنی دافع. شصت علت باشد، و آن گیاهی است که شیرازیان سیاه دارو گویند و به عربی کرمةال
فاشرسینلغتنامه دهخدافاشرسین . [ ش َ ] (سریانی ، اِ) بر وزن و معنی فاترسین است که خردل و سپندِ سوختن باشد. (برهان ). گرم و خشک است و بول و خون از مثانه و رحم براند. ورم سپرز را تحلی
فاشرستینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی شبیه فاشرا یا لبلاب، با برگهایی پهن، ساقهای سیاه، و میوهای خوشهای که به گیاهان و اشیای اطراف خود میپیچد؛ ششبندان سیاه؛ سیاهدارو.
tearsدیکشنری انگلیسی به فارسیاشک ها، اشک، پارگی، چاک، گریه، سرشک، دریدن، پاره کردن، گسستن، دراندن، گسیختن، چاک دادن
فاشرستینلغتنامه دهخدافاشرستین . [ ش ِ رِ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی و بعضی گفته اند یونانی ، بمعنی دافع. شصت علت باشد، و آن گیاهی است که شیرازیان سیاه دارو گویند و به عربی کرمةال
فاشرسینلغتنامه دهخدافاشرسین . [ ش َ ] (سریانی ، اِ) بر وزن و معنی فاترسین است که خردل و سپندِ سوختن باشد. (برهان ). گرم و خشک است و بول و خون از مثانه و رحم براند. ورم سپرز را تحلی
انبالس مالیالغتنامه دهخداانبالس مالیا. [ اَم ْ ل ُ ] (اِ) فاشرستین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). در لکلرک انبلس مالینا است و به فاشرشین معنی کرده و در مفردات ابن الب