فتی شیسمفرهنگ انتشارات معین( ~ .) [ فر. ] (اِ.) نوعی بیماری روحی که مبتلایان به آن به یکی از اعضا یا البسة معشوق خود دل می بندند.
فتی شیسمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پرستش بت یا چیز غیر ذیروح از سنگ و چوب و جز آن.۲. (روانشناسی) نوعی بیماری روحی که شخص به چیزی که متعلق به معشوق باشد از قبیل چند تار مو یا تکهای از لباس
فتیلغتنامه دهخدافتی . [ ف َ تا ] (ع ص ، اِ) جوان . (منتهی الارب ). جوان نورسیده . (اقرب الموارد). ج ، فتیان ، فِتْیة، فِتْوة، فُتُو، فُتی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : گفت
فتیلغتنامه دهخدافتی . [ ف ُ ت َی ی ] (ع اِ مصغر) مصغر فَتی ̍. (اقرب الموارد). || کاسه ٔ حریفان شوخ و بیباک . (منتهی الارب ). قدح الشطار. (اقرب الموارد).
فتیلغتنامه دهخدافتی .[ ف َ تی ی ] (ع ص ) جوانه سال از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، فِتاء، افتاء. (منتهی الارب ).
بتپرستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب پرستی، موهومپرستی، عقیدهبهخرافات، پرستش، اعتقاد مذهبی، فتیشیسم، شیطان شرک
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسکافی . صاحب چهارمقاله گوید: اسکافی دبیری بود از جمله ٔ دبیران آل سامان رحمهم اﷲ. و آن صناعت نیکوآموخته بود و بر شواهق نیکو
خاکلغتنامه دهخداخاک . (اِ) یکی از عناصر اربعه است و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 369) (فرهنگ جهانگیری ). بر طبق رأی قدماء طبیعت آن سرد و خشک
یاد آمدنلغتنامه دهخدایاد آمدن . [ م َ دَ] (مص مرکب ) بازدانستن چیزی که فراموش شده باشد. (از آنندراج ). به خاطر آمدن . به ذهن خطور کردن . به حافظه گذشتن . به خاطر گذشتن . متذکر شدن .
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ / ش ِ] (از ع ، اِ) آنکه سالمندی و پیری بر او ظاهر گردد و یا عبارتست از سن چهل یا پنجاه یا پنجاه ویک تا پایان عمر، یا تا سن هشتاد، و یا آنکه دوران شب