فتیتلغتنامه دهخدافتیت . [ ف َ ] (ع ص ، اِ) کوفته و ریزه ریزه کرده . (منتهی الارب ). فَتوت . (اقرب الموارد). || نان ریزه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم
فتیتةلغتنامه دهخدافتیتة. [ ف َ ت َ ] (ع اِ) یک قطعه از چیز ریزه ریزه شده ، و آن اخص از فتیت است . (اقرب الموارد). رجوع به فتیت شود.
فتیتةلغتنامه دهخدافتیتة. [ ف َ ت َ ] (ع اِ) یک قطعه از چیز ریزه ریزه شده ، و آن اخص از فتیت است . (اقرب الموارد). رجوع به فتیت شود.
فتوتلغتنامه دهخدافتوت . [ ف َ ] (ع ص ) کوفته . فتیت . || ریزه ریزه نموده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) نان فتیر. (فهرست مخزن الادویه ).
تفتیلغتنامه دهخداتفتی . [ ت َ ف َت ْ تی ] (ع مص ) جوانی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بازایستادن دختر از لهو و بازی با کودکان ،یقال : فتیت البنت فتفت . (منتهی الارب
مفتوتلغتنامه دهخدامفتوت . [ م َ ] (ع ص ) ریزه ریزه نموده شده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). شکسته شده و ریزریزشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ریزاننده . ریزریزکرده . فتیت