طاعون فتیاتلغتنامه دهخداطاعون فتیات . [ ن ِ ف َ ت َ ] (اِخ ) آن را طاعون اشراف نیز گویند، در زمان حجاج بروز کرد. و از آن رو بدین دو نام خوانده شده است که بسیاری از دوشیزگان و اشراف بدا
فتاتلغتنامه دهخدافتات . [ ف ُ ] (ع اِ) ریزه و شکسته از هر چیزی . (منتهی الارب ): ماتفتت من الشی ٔ؛ ریزه ٔ نان را گویند. (اقرب الموارد). فَتات ؛ ریزه ٔ نان را گویند، و ریزه ٔ هر
طاعون فتیاتلغتنامه دهخداطاعون فتیات . [ ن ِ ف َ ت َ ] (اِخ ) آن را طاعون اشراف نیز گویند، در زمان حجاج بروز کرد. و از آن رو بدین دو نام خوانده شده است که بسیاری از دوشیزگان و اشراف بدا
مشارجاتلغتنامه دهخدامشارجات .[ م ُ رِ ] (ع ص ) فتیات مشارجات ؛ دختران هم عمر و هم سن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متشارجاتلغتنامه دهخدامتشارجات . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) فتیات متشارجات ، دختران هم عمر و هم سن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
فرنگمشکلغتنامه دهخدافرنگمشک . [ ف َ رَ گ ِ م ُ / م ِ ] (اِ) اصابع الفتیات . (از منتهی الارب ). فرنجمشک . رجوع به فرنجمشک شود.
فتاةلغتنامه دهخدافتاة. [ ف َ ] (ع اِ) مؤنث فتی . ج ، فتیات . (منتهی الارب ). زن جوان . (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || کنیزک . (ترجمان علامه جرجانی ) (اقرب الموارد