فتولغتنامه دهخدافتو. [ ف َ ت َ ] (ص ) عربده جوی و مغرور. بصورت فنو هم آمده است . (برهان ). رجوع به فنو و فنودن شود.
فطولغتنامه دهخدافطو. [ ف َطْوْ ] (ع مص ) سخت راندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تاریکی شب به همه جای رسیدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ).
گفتگولغتنامه دهخداگفتگو. [ گ ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) مکالمت . (آنندراج ). مباحثه . مجادله . گفت و شنود : نگر نرّه دیو اندرین جستجوچه جست و چه دید اندرین گفتگو. فردوسی .می اندر گفتگو آمد پس از گفتار جنگ آمدخم و خانه بچشم من همه تاری
گفتگودیکشنری فارسی به انگلیسیconversation, converse, dialog, dialogue, discussion, negotiation, parley
فتودهلغتنامه دهخدافتوده . [ ف ُ دَ / دِ ] (ن مف ) فریفته و مغرور. (برهان ). و بجای تاء با نون هم ضبط شده است . رجوع به فنوده شود.
فتوحیلغتنامه دهخدافتوحی . [ ف َ ] (اِ) جامه ای که بر سینه پوشند، و به عربی آن را صُدَیر گویند. (آنندراج از نفائس اللغات ).
فتوخلغتنامه دهخدافتوخ . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فتخة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فتخة شود. || بندهای پنجه ٔ شیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فتودهلغتنامه دهخدافتوده . [ ف ُ دَ / دِ ] (ن مف ) فریفته و مغرور. (برهان ). و بجای تاء با نون هم ضبط شده است . رجوع به فنوده شود.
فتوحیلغتنامه دهخدافتوحی . [ ف َ ] (اِ) جامه ای که بر سینه پوشند، و به عربی آن را صُدَیر گویند. (آنندراج از نفائس اللغات ).
فتوخلغتنامه دهخدافتوخ . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فتخة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فتخة شود. || بندهای پنجه ٔ شیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فتور کردنلغتنامه دهخدافتور کردن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول زنان ، غلو کردن و سخت از اندازه گذشتن . (یادداشت بخط مؤلف ). زیاده روی و مبالغه .
خفتولغتنامه دهخداخفتو.[ خ ُ ] (اِ) کابوس . خفتک . (ناظم الاطباء). و آن سنگینیی است که در خواب بر مردم افتد. عبدالجنه . (برهان قاطع). نیدلان . جاثوم . ضاغوت . سُکاجَه . (ملخص اللغات حسن خطیب ) دِئثان . دَیَثانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
کرفتولغتنامه دهخداکرفتو.[ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو از دیواندره ٔ شهرستان سنندج . کوهستانی و سردسیر است و 400 تن سکنه دارد. غار تاریخی کرفتو میان این ده و مسعودآباد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). برای آگا
علی آباد کرفتولغتنامه دهخداعلی آباد کرفتو. [ ع َ دِ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو از بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج واقع در 53 هزارگزی شمال باختری دیوان دره و 4 هزارگزی باختر کرفتو. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر. آب آن از رو