فبهالغتنامه دهخدافبها. [ ف َ ب ِ ] (ع صوت مرکب ) بسیارخوب . فنعم المطلوب . (یادداشت بخط مؤلف ). این ترکیب خلاصه ٔ جمله «فبها المراد» است : اگر بار یابمی فبها و نعم و اگر نه باز
فبهافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپس از جملۀ شرطی گفته میشود و بیانگر انجام کار مطابق میل گوینده است؛ چهبهتر.
فرهاد چهارملغتنامه دهخدافرهاد چهارم . [ ف َ دِ چ َ رُ ] (اِخ ) اشک چهاردهم . رجوع به اشک چهاردهم شود.
سقوطرلغتنامه دهخداسقوطر. [ س َ طَ ] (اِخ ) نام جزیره ای است نزدیک به سواحل چهل فرسنگ در چهل فرسنگ که صبر خوب از آنجا آورند و صبر سقوطری منسوب بدانجااست و اهل آن جزیره ساحر و بی د
بار یافتنلغتنامه دهخدابار یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی رخصت و دستوری یافتن بحضور امرا و سلاطین . (آنندراج ). اجازه یافتن . پذیرفته شدن در بارگاه . رخصت دخول یافتن . (ناظم الاطباء
بازگردیدنلغتنامه دهخدابازگردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) برگشتن . بازگشتن . برگردیدن . مراجعت . رجعت کردن . تراجع. بازآمدن . معاودت . (منتهی الارب ). بعقب برگشتن . از باز بمعنی عقب
ابوالفتوحلغتنامه دهخداابوالفتوح . [ اَ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یاشهید معروف به شیخ اشراق و بعضی نام او را احمد گف