فایتلغتنامه دهخدافایت . [ ی ِ ] (ع ص ) فائت . ازمیان رفته . فوت شده : اگر غفلت و تقصیری در راه آید فرصت فایت گردد. (سندبادنامه ص 218). اگر آن نکته ها به دست نیامده باشد غبنی باش
فایتنلغتنامه دهخدافایتن . [ ت ُ ] (روسی ، اِ) نوعی درشکه ، و درتداول شهرهای شمال ایران فایتون مطلق درشکه است . ازروسی به فارسی آمده است . (از یادداشت بخط مؤلف ).
فاتورةدیکشنری عربی به فارسینوک , منقار , نوعي شمشير پهن , نوک بنوک هم زدن (چون کبوتران) , لا يحه قانوني , قبض , صورتحساب , برات , سند , اسکناس , صورتحساب دادن , فاکتور , صورت حساب , سياهه
فایتنلغتنامه دهخدافایتن . [ ت ُ ] (روسی ، اِ) نوعی درشکه ، و درتداول شهرهای شمال ایران فایتون مطلق درشکه است . ازروسی به فارسی آمده است . (از یادداشت بخط مؤلف ).
فوایتواژهنامه آزادجمع فایت و فائت؛ فوت شدگان، فوت شوندگان، گم شدگان، از دست رفته ها. (رک فوائت؛ دهخدا)
سآمتلغتنامه دهخداسآمت . [ س َ م َ ] (ع اِمص ) بستوه آمدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). معلوم شدن . (غیاث ) (منتهی الارب ) : اشتغال بشرح احوال بر یک کتاب فایت گرداند و به ملالت و سآم