فأمالغتنامه دهخدافأما. [ ف َ اَم ْ ما ] (ع حرف ربط) بمعنی اما به کار رود : فاما آتش جم بجانب ارزرم بود. انوشیروان آن را به کاریان به ناحیت فارس نقل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 88)
فاماسلغتنامه دهخدافاماس . (اِخ ) نام رودی به دهستان علیای نهاوند. (یادداشت بخط مؤلف ). فاماست . رجوع به فاماست شود.
فاماستلغتنامه دهخدافاماست . (اِخ ) دهی است از دهستان بالای شهرستان نهاوند که در 22 هزارگزی جنوب شهرستان نهاوند و 8 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ نهاوند به ملایر و بروجرد واقع است . دامن
نقشۀ فامابBAC map, genome fingerprint mapواژههای مصوب فرهنگستانردیفی منظم از همسانههای فاماب که نقشۀ فیزیکی ژنگان را تشکیل میدهد
فاءالفعللغتنامه دهخدافاءالفعل . [ ئُل ْ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) حرف اول از حروف اصلی کلمه در لغت عرب به قیاس کلمه ٔ «فعل » که حرف اول آن «فاء» است .
فاماسلغتنامه دهخدافاماس . (اِخ ) نام رودی به دهستان علیای نهاوند. (یادداشت بخط مؤلف ). فاماست . رجوع به فاماست شود.
فاماستلغتنامه دهخدافاماست . (اِخ ) دهی است از دهستان بالای شهرستان نهاوند که در 22 هزارگزی جنوب شهرستان نهاوند و 8 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ نهاوند به ملایر و بروجرد واقع است . دامن