فاءالفعللغتنامه دهخدافاءالفعل . [ ئُل ْ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) حرف اول از حروف اصلی کلمه در لغت عرب به قیاس کلمه ٔ «فعل » که حرف اول آن «فاء» است .
جان فاایکلغتنامه دهخداجان فاایک . (اِخ ) تلفظ عربی «وان ایک » یکی از نقاشان اسپانیولی است .(از حلل السندسیه ج 1 ص 312). رجوع به وان ایک شود.
قصعلغتنامه دهخداقصع. [ ق َ ] (ع مص ) فروبردن جرعه ٔ آب را. || فروبردن نشخوار یا خائیدن آن یا برآوردن نشخوار از شکم و هنوز نخائیدن یا پر کردن دهن را از آن یا نیکو و نرم خائیدن .
تبطیحلغتنامه دهخداتبطیح . [ ت َ ] (ع مص )سنگریز انداخته پاکوب و برابر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریختن سنگریز در جایی و آن را برابر و مسطح کردن . (ناظم الاطباء): بطح المسج
هارپلغتنامه دهخداهارپ . (فرانسوی ، اِ) نام ساز سه گوشه ای که تارهای آن در طول نامساویند و با دو دست نواخته میشود. هارپ را مصریان قدیم و عبرانیان و اقوام دیگر به حالت بسیار ناقص
فاءالفعللغتنامه دهخدافاءالفعل . [ ئُل ْ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) حرف اول از حروف اصلی کلمه در لغت عرب به قیاس کلمه ٔ «فعل » که حرف اول آن «فاء» است .