فالسلغتنامه دهخدافالس . [ ل ِ ] (اِ) پوست درختی است در طور سینا، ثمر آن مانند بلوط. (فهرست مخزن الادویه ).
فالظلغتنامه دهخدافالظ. [ فَظْظْ ] (علامت اختصاری ) رمز است از فالظاهر. (یادداشت بخط مؤلف ). مرادف است با «ظاهراً».
فالیزلغتنامه دهخدافالیز. (اِ) معرب پالیز. خربزه زار را گویند. (آنندراج ) : یکی را زمین نیستانست و شوره یکی کشت و فالیز و شدیار دارد. ناصرخسرو.رجوع به پالیز شود.
وادی غایهلغتنامه دهخداوادی غایه . [ ی ِ ی َ ] (اِخ ) وادی غیه . رودی است در اندلس نزدیک شهر فالس . (از الحلل السندسیة ج 2 ص 267 و 271).
ارکمان - شاتریانلغتنامه دهخداارکمان - شاتریان . [ اِ ] (اِخ ) نام دو ادیب فرانسوی : نخستین ، اِمیل اِرکمان در فالس بورگ به سال 1822 م . متولد شده و در 1899 م . درگذشته ، و دومین ، اَلِکْسَنْدر شاتریان به سال 18
اسطافالسلغتنامه دهخدااسطافالس . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی جزر است و بلغت رومی اسطفلین و بلغت شام اسطون نامند. (تحفه ٔحکیم مؤمن ). گزر. زردک . رجوع به اسطافولینس شود.