فأرمانیلغتنامه دهخدافأرمانی . [ ف َءْرْ ] (ع ص مرکب ) فارمان . مرکب از فأر بمعنی موش + مان ، پسوند تشبیه فارسی ، روی هم یعنی چیزی که شبیه موش باشد. (دزی ج 2 ص 236 از لطایف ثعالبی
فاردونلغتنامه دهخدافاردون . (اِخ ) کسی که ظاهراً مانی شاگرد او بوده است : این مانی شاگرد فاردون بود و پس طریقت زندقه آورد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 20). رجوع به مانی شود.
فارمندلغتنامه دهخدافارمند. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 255 هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگهران به جاسک واقع است . جایی کوهستانی ، گرمس
فارونیسونلغتنامه دهخدافارونیسون . (معرب ، اِ) لغت رومی است . به یونانی فلفوریس نامند، و به عربی خربق اسود است . (از فهرست مخزن الادویه ).