فقعسلغتنامه دهخدافقعس . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) ابن طویق . از بنی اسد، از جذیمه ٔ و از عدنان . جد جاهلی بنی اسد است و از فرزندانش حجوان ، دثار، نوفل ، منقذ و جذام اند. (الاعلام زرکلی
فقعسیلغتنامه دهخدافقعسی . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالملک اسدی . صاحب روایات و مآثر و اخبار بنی اسد بود و به زمان منصور و پس از او زیست و علمای انساب مآثر بنی اسد را از وی آمو
فقعسلغتنامه دهخدافقعس . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) ابن طویق . از بنی اسد، از جذیمه ٔ و از عدنان . جد جاهلی بنی اسد است و از فرزندانش حجوان ، دثار، نوفل ، منقذ و جذام اند. (الاعلام زرکلی
فقعسیلغتنامه دهخدافقعسی . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالملک اسدی . صاحب روایات و مآثر و اخبار بنی اسد بود و به زمان منصور و پس از او زیست و علمای انساب مآثر بنی اسد را از وی آمو
فاقوسلغتنامه دهخدافاقوس .(اِخ ) شهری است در مشرق مصر، و در آخر دیار مصر در جوف شرقی از سمت شام واقع است . (از معجم البلدان ).