فاغیهلغتنامه دهخدافاغیه .[ ی َ / ی ِ ] (اِ) بمعنی فاغر است . (فهرست مخزن الادویه ). فاغر است که گل زردی باشد خوشبوی در هندوستان مانند زنبق ، و به هندی رای چنپا گویند. و گل حنا و
فاغیةلغتنامه دهخدافاغیة. [ ی َ ] (ع اِ) شکوفه ٔ حنا یا گل یا شکوفه ٔ خوشبوی که از سر به زیر نشاندن شاخش برآید. (منتهی الارب ). به عربی اسم شکوفه ٔ حناست و به سریانی لفجی کفررا و
فائیةلغتنامه دهخدافائیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) جای بلند گسترده . (آنندراج ). جایگاه مرتفع منبسط. (از اقرب الموارد).
فاریةلغتنامه دهخدافاریة. [ ی َ ] (ع اِ) نوعی بازار که در مواقع خاصی به وجود می آید (دزی ج 2 ص 236)، مانند شنبه بازارها و جمعه بازارهایی که در ولایات شمالی ایران معمول است .
فاسیةلغتنامه دهخدافاسیة. [ ی َ] (ع اِ) خبزدوک . بسیار بدبوست . (فهرست مخزن الادویه ). فاسیاء. جعل . سرگین گردانک . رجوع به فاسیاء شود.
فاعیةلغتنامه دهخدافاعیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث فاعی . رجوع به فاعی شود. || زن سخن چین . (اقرب الموارد). || (اِ) شکوفه ٔ حنا. (اقرب الموارد). نیلوفر هندی باشد. (آنندراج ) (برهان ).
فاغیةلغتنامه دهخدافاغیة. [ ی َ ] (ع اِ) شکوفه ٔ حنا یا گل یا شکوفه ٔ خوشبوی که از سر به زیر نشاندن شاخش برآید. (منتهی الارب ). به عربی اسم شکوفه ٔ حناست و به سریانی لفجی کفررا و
اصل النیلوفر الهندیلغتنامه دهخدااصل النیلوفر الهندی . [ اَ لُن ْ نی ف َ رِل ْ هَِ ] (ع اِ مرکب ) بیخ او سپید است . (تحفه ). بیخ او سپید است ، و گفته اند فلست است و فاغیه را نیز نامیده اند. (فه
فارغةلغتنامه دهخدافارغة. [ رِ غ َ ] (ع ص ) مؤنث فارغ . رجوع به فارغ شود. || (اِ) فاغیه .(فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فاغیه و فاغره شود.
فاغرةلغتنامه دهخدافاغرة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) بوی خوش است ، یا آن کبابه یا بیخ نیلوفر است . (منتهی الارب ). فاغیه . رای چنپا. فاغر. فارغه . فاخره . کبابه ٔ شکافته . دهن باز. دهان با
افغاءلغتنامه دهخداافغاء. [ اِ ] (ع مص ) گل برآوردن گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بیرون آمدن شکوفه . (از تاج المصادر بیهقی ). شکوفه برآوردن درخت و گیاه . (یاددا