فاش الاستعماللغتنامه دهخدافاش الاستعمال . [ شُل ْ اِ ت ِ ] (از ع ، ص مرکب ) زبان زد. کثیرالاستعمال . (یادداشت بخط مؤلف ).
فایش القبطیلغتنامه دهخدافایش القبطی . [ ی ِ شُل ْ ق ُ ] (ع اِمرکب ) باقلای قبطی . (حکیم مؤمن ). صحیح آن فابش است و با یاء خطای نساخ است . رجوع به فابس و فابش شود.
the odd-half-integer degree legendre function of the second kindفرهنگ لغات علمیتابع لژاندر درجه صحیح نیمهفرد از نوع دوم
اثیرلغتنامه دهخدااثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح ، معروف به ابن اثیر. ابن اثیرکنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع
بادابادلغتنامه دهخداباداباد. (جمله ٔ دعایی ) کلمه ٔفعل یعنی شدنی میشود. (ناظم الاطباء). یعنی هرچه میشود بشود. (آنندراج ). هرچه باید بشود میشود. (ناظم الاطباء). هرچه باداباد. علی اﷲ
اوباشلغتنامه دهخدااوباش . [ اَ ] (ع اِ) ناکسان . (از مهذب الاسماء). ج ِ وَبش مثل اوشاب و گویند جمع قلب شده از بوش است . (از منتهی الارب ). مردم عامی هیچ نفهمیده ٔ بی سر و پا و جل
مشاعلغتنامه دهخدامشاع . [ م ُ ] (ع ص ) بخش ناکرده : سهم مشاع ؛ بهره ٔ بخش ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشترک و تقسیم ناکرده شده . و اکثر استعمال آن در زمین است ، چنان