فاروقةلغتنامه دهخدافاروقة. [ ق َ ] (ع ص ) سخت ترسنده . در مورد مرد و زن بهمین صورت می آید: رجل ٌ فاروقة و امراءةٌ فاروقة. (منتهی الارب ).
فروقةلغتنامه دهخدافروقة. [ ف َ ق َ ] (ع اِ) پیه گرده . (فهرست مخزن الادویه ).پیه گرده و دل . (منتهی الارب ). شحم الکلیتین . (اقرب الموارد). || بند کاغذ. || بند هیزم و علف . (منته
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عزالدین احمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی . نویسنده ٔ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است . (از معجم المطبوعات ستون 1427).
فارقةلغتنامه دهخدافارقة. [ رِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث فارق . رجوع به فارق شود.- علامت فارقة ؛ نشانه ای که برای امتیاز دو چیزدر میان آنها گذارند. در همین لغت نامه منظور از فارقه دو خط
ادویهلغتنامه دهخداادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن ب
معاجینلغتنامه دهخدامعاجین . [ م َ] (ع اِ) ج ِ معجون . (ناظم الاطباء). و رجوع به معجون شود. || (اصطلاح طبی ) هرچه متضمن تعدیل و تلطیف و تقطیع و تفتیح و تسمین و جلا و حفظ صحت و تحلی
دستهلغتنامه دهخدادسته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیز که نسبت به دست دارد. (آنندراج ). || دستینه . خط نوشته . دستخط : گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی
فروقةلغتنامه دهخدافروقة. [ ف َ ق َ ] (ع اِ) پیه گرده . (فهرست مخزن الادویه ).پیه گرده و دل . (منتهی الارب ). شحم الکلیتین . (اقرب الموارد). || بند کاغذ. || بند هیزم و علف . (منته