فاروقلغتنامه دهخدافاروق . (اِخ ) دهی از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز که در 56 هزارگزی شمال خاوری زرقان و کنار راه فرعی سیدان به محمودآباد خفرک واقع است . جلگه ای معتدل ، م
فاروقلغتنامه دهخدافاروق . (اِخ ) دهی از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در 12 هزارگزی جنوب خاوری رشخوار واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 535 تن سکنه است . آب آنجا
فاروقلغتنامه دهخدافاروق . (اِخ ) لقب عمربن خطاب است (در عرف اهل سنت و جماعت ) : در میان حق و باطل فرق کن باش چون فاروق مر حق را معین . خاقانی .صِدّیق به صدق پیشوا بودفاروق ز فرق
فاروقلغتنامه دهخدافاروق . (ع ص ) مرد نیک ترسناک . (منتهی الارب ). || کسی که امور را از یکدیگر فرق میگذارد و تمییز میدهد. (اقرب الموارد). آن که جدا کند دو چیز را. آن که فرق گذارد
فاروقفرهنگ انتشارات معین[ ع . ] (ص .) 1 - جدا کنندة حق از باطل . 2 - تمیز دهنده و فرق گذارندة میان امور. 3 - مرد سخت ترسناک .
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عزالدین احمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی . نویسنده ٔ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است . (از معجم المطبوعات ستون 1427).
فاروقةلغتنامه دهخدافاروقة. [ ق َ ] (ع ص ) سخت ترسنده . در مورد مرد و زن بهمین صورت می آید: رجل ٌ فاروقة و امراءةٌ فاروقة. (منتهی الارب ).
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عبدالباقی بن سلیمان بن احمد العمری الفاروقی الموصلی . شاعر و تاریخ نویس . در موصل متولد شد و سپس به بغداد رفت و تا پایان زندگی در آنجا بود. زندگ
فاروقیلغتنامه دهخدافاروقی . (اِخ ) عزالدین احمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی . نویسنده ٔ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است . (از معجم المطبوعات ستون 1427).
فاروقةلغتنامه دهخدافاروقة. [ ق َ ] (ع ص ) سخت ترسنده . در مورد مرد و زن بهمین صورت می آید: رجل ٌ فاروقة و امراءةٌ فاروقة. (منتهی الارب ).