فارشامیلغتنامه دهخدافارشامی . (اِ) صاحب طب گفته درختی است برگ آن شبیه به برگ بید و از آن عریضتر و خوشبو. و صاحب تحفه (حکیم مؤمن ) نوشته که اندرطون است ، و صاحب منهاج گفته جهت تفتی
فأرمانیلغتنامه دهخدافأرمانی . [ ف َءْرْ ] (ع ص مرکب ) فارمان . مرکب از فأر بمعنی موش + مان ، پسوند تشبیه فارسی ، روی هم یعنی چیزی که شبیه موش باشد. (دزی ج 2 ص 236 از لطایف ثعالبی
فارابیلغتنامه دهخدافارابی . (اِخ ) ابوابراهیم اسحاق بن ابراهیم . از اکابر ادبای قرن چهارم هجری و خال اسماعیل بن حماد جوهری بوده است . رجوع به فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار و ابراهیم و
فأرمانیلغتنامه دهخدافأرمانی . [ ف َءْرْ ] (ع ص مرکب ) فارمان . مرکب از فأر بمعنی موش + مان ، پسوند تشبیه فارسی ، روی هم یعنی چیزی که شبیه موش باشد. (دزی ج 2 ص 236 از لطایف ثعالبی
فارابیلغتنامه دهخدافارابی . (اِخ ) ابوابراهیم اسحاق بن ابراهیم . از اکابر ادبای قرن چهارم هجری و خال اسماعیل بن حماد جوهری بوده است . رجوع به فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار و ابراهیم و