فارسیاتلغتنامه دهخدافارسیات . (اِخ ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36 هزارگزی جنوب باختری اهواز، کنار رودخانه ٔ کارون و 18 هزارگزی باختر راه آبادان به اهواز واقع
فارسیان فیرنگلغتنامه دهخدافارسیان فیرنگ . [ ن ِ رِ ] (اِخ ) یکی از دهات کوهسار. (مازندران و استراباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 172).
فارسیانلغتنامه دهخدافارسیان . (اِخ ) دهی از دهستان کوهستان بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 24 هزارگزی خاور مینودشت واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 630 تن جمعیت است . آب آ
فارسیانلغتنامه دهخدافارسیان . (اِخ ) دهیست از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین که در 12 هزارگزی جنوب باختر قزوین واقع است . جلگه ای است معتدل و سکنه ٔ آن 678 تن و آبش از دو رش
فارسیانلغتنامه دهخدافارسیان . (اِخ ) طایفه ٔ فارسیان که در حدود شاهرود و سنخاص متوقف میباشند و خط کردمحله شمال استراباد، قاتول ، فندرسک ، فارسیان ، سنخاص و جنوب اسفراین محل سکونت آ
فخرالدینلغتنامه دهخدافخرالدین . [ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) اسعد گرگانی . از داستانسرایان بزرگ ایران است . کاملترین صورتی که از نام او داریم همانست که در لباب الالباب ثبت شده است . عوفی
فارسیان فیرنگلغتنامه دهخدافارسیان فیرنگ . [ ن ِ رِ ] (اِخ ) یکی از دهات کوهسار. (مازندران و استراباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 172).
فارسیانلغتنامه دهخدافارسیان . (اِخ ) دهی از دهستان کوهستان بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 24 هزارگزی خاور مینودشت واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 630 تن جمعیت است . آب آ
فارسیانلغتنامه دهخدافارسیان . (اِخ ) دهیست از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین که در 12 هزارگزی جنوب باختر قزوین واقع است . جلگه ای است معتدل و سکنه ٔ آن 678 تن و آبش از دو رش