فارسیلغتنامه دهخدافارسی . (اِ) در اصطلاح بنایان ، مقسمی . (از یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به مُقَسَّمی شود.- فارسی بریدن ؛ مقابل راسته بریدن . بریدن آهن و تیر است بطوری که مقطع عم
فارسدیکشنری عربی به فارسیاسب سوار , شواليه , مربوط به اسب سواري , چابک سوار , اسب سوار حرفه اي , گول زدن , با حيله فراهم کردن , نيرنگ زدن , اسب دواني کردن , سوارکار اسب دواني شدن , سلحش
عرشیاواژهنامه آزاداسم مؤنث فارسى با ریشه عربى، عرش در مقابل فرش، عرشیا:(عربى فارسى) [عرش + ى (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز)]، منسوب به عرش، ملکوتى و آسمانى در زبان شرع