فاردةلغتنامه دهخدافاردة. [ رِ دَ ] (ع ص ) تنها. رجوع به فارد شود. || ناقة فاردة؛ ناقه ٔ تنها چرنده . (اقرب الموارد). || سدرة فاردة؛ درخت کُنار جدا از کُنارستان . (منتهی الارب ).
فائدةدیکشنری عربی به فارسیفايده , صرفه , سود , برتري , بهتري , مزيت , تفوق , مزيت دادن , سودمند بودن , مفيد بودن , بدرد خوردن , داراي ارزش بودن , در دسترس واقع شدن , فايده بخشيدن , استفا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی البتی الکاتب . مکنی به ابوالحسن . هنگامی که القادر باﷲدر بطیحه اقامت داشت احمدبن علی کاتبی وی میکرد و آنگاه که بخلافت رسید ازجان