فارابیلغتنامه دهخدافارابی . (اِخ ) ابوابراهیم اسحاق بن ابراهیم . از اکابر ادبای قرن چهارم هجری و خال اسماعیل بن حماد جوهری بوده است . رجوع به فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار و ابراهیم و
عمادالدین فارابیلغتنامه دهخداعمادالدین فارابی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمودبن احمد فارابی ، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالقاسم . متوفی درسال 607 هَ . ق . او راست : خالصةالحقائق لما
ابوابراهیم فارابیلغتنامه دهخداابوابراهیم فارابی . [ اَ اِ م ِ ] (اِخ ) اسحاق بن ابراهیم فارابی ، خال جوهری صاحب صحاح (قرن 6 و 7 هجری ). او راست : کتاب دیوان الادب در لغت به نام اَتسز خوارزمش
فارابلغتنامه دهخدافاراب . (اِ مرکب ) زمینی را گویند که به آب کاریز و رودخانه مزروع شود، برخلاف زمین دیمه که با آب باران زراعت میشود. (برهان ). فاریاب . فاریاو. پاریاب . پاریاو. ب
فارابلغتنامه دهخدافاراب . (اِخ ) دهی از دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک که در 34 هزارگزی جنوب باختری کمیجان و شش هزارگزی راه عمومی واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارا
عمادالدین فارابیلغتنامه دهخداعمادالدین فارابی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمودبن احمد فارابی ، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالقاسم . متوفی درسال 607 هَ . ق . او راست : خالصةالحقائق لما
ابوابراهیم فارابیلغتنامه دهخداابوابراهیم فارابی . [ اَ اِ م ِ ] (اِخ ) اسحاق بن ابراهیم فارابی ، خال جوهری صاحب صحاح (قرن 6 و 7 هجری ). او راست : کتاب دیوان الادب در لغت به نام اَتسز خوارزمش
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم فارابی مکنی به ابی ابراهیم . وی خال اسماعیل بن حماد جوهری ، صاحب «کتاب الصحاح فی اللغة» است و این ابوابراهیم مؤلف کتاب مشهور
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) فارابی . اسماعیل بن حمادالجوهری صاحب صحاح اللغة. رجوع به اسماعیل ... شود.
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) فارابی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء گوید: محمدبن محمدبن اوزلغبن طرخان . از شهر فاراب است و آن شهریست از بلاد ترک در زمین خراسان و