tholeدیکشنری انگلیسی به فارسیبله، قبه، گنبد، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو، کشیدن، تحمل کردن، گذاردن
لحوملغتنامه دهخدالحوم . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لحم . گوشت ها : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازار تنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 697). ابوریحان در صیدنه گوید: لیث گوید عرب گو
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) عباس بن حسین شیرازی . یکی از رجال دولت بویهیان . وی بزمان عزالدوله بختیار چند کرت وزارت یافت و در آخر به سال 362 هَ . ق . او
ابوقریشلغتنامه دهخداابوقریش . [ اَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عیسی الصیدلانی . طبیب خاص مهدی خلیفه ٔ عباسی و حظیه ٔ او خیزران . او در اول به بغداد شغل صیدنه میورزید و علم او بطب ناچیز بود، لک
ضروریلغتنامه دهخداضروری . [ ض َ ری ی / ری ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به ضرور. لابد. لابُدّمنه . ناچار. ناگزیر.لاعلاج . بایسته . دربایست . بایا. اندربای : چو نتوان به افلاک دست آختن
خریدنلغتنامه دهخداخریدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پول دادن در ازای چیزی و ابتیاع کردن . ضد فروختن . (ناظم الاطباء). ابتیاع . (زوزنی )، اشتراء. (زوزنی ). بیع. شراء. شری . (یادداشت بخط مو