لهنکلغتنامه دهخدالهنک . [ ل َ هَِ ن ْ ن َ ] (ع ق ) هرآینه و هی کلمةٌ تستعمل تأکیداً اصلها لانک فابدلت الهمزة هاءً کایاک و هیاک ... (منتهی الارب ).
جلسلغتنامه دهخداجلس . [ ج َ ] (ع مص ) رفتن به نجد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): ان کنت تارک ما امرتک فاجلس ؛ بمعنی این که اگر آنچه را که بدان فرمان میدهم ترک کنی برو به نج
رابیةلغتنامه دهخدارابیة. [ ی َ ] (ع اِ) بلندی . پشته . و زمین بلند. (غیاث اللغات ). || (ص ) فزونی . قال اﷲ تعالی : فاخدهم اخذة رابیة (قرآن 10/69)؛ ای زایدة شدیدة. (آنندراج ) (منت
تدسیةلغتنامه دهخداتدسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «دس س ») پنهان کردن و بی نام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پنهان کردن . (دهار). پنهان و گمنام کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن
تذویبلغتنامه دهخداتذویب . [ ت َذْ ] (ع مص ) بگدازانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گدازانیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). گداختن روغن را. (المنجد) (اقرب الموارد). || ذؤابه ساختن برای