فاسددیکشنری عربی به فارسیفاسد کردن , خراب کردن , فاسد , ترشيده , بو گرفته , باد خورده , نامطبوع , متعفن , پر زور وکهنه (مثل ابجو) , کهنه , بيات , مانده , بوي ناگرفته , مبتذل , بيات کردن
فاسدفرهنگ مترادف و متضاد۱. تبهکار، ضال، طالح، فاجر، فاسق، گمراه، مخبط، منحرف، منحط، ناخلف، هرزه، هرزهکار ۲. تباه، خراب، ضایع، معیوب، ناسالم ۳. پوسیده، گندیده، لهیده، له ۴. باطل، غلط ≠
فاثجلغتنامه دهخدافاثج . [ ث ِ ] (ع ص ) ماده شتر جوان آبستن . (منتهی الارب ). ناقه ٔ باردار. (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ فربه که یک سال یا سالها بارور نگردد یا آبستن نشود به گشن
فاثجلغتنامه دهخدافاثج . [ ث ِ ] (ع ص ) ماده شتر جوان آبستن . (منتهی الارب ). ناقه ٔ باردار. (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ فربه که یک سال یا سالها بارور نگردد یا آبستن نشود به گشن
لهنکلغتنامه دهخدالهنک . [ ل َ هَِ ن ْ ن َ ] (ع ق ) هرآینه و هی کلمةٌ تستعمل تأکیداً اصلها لانک فابدلت الهمزة هاءً کایاک و هیاک ... (منتهی الارب ).
فاسجلغتنامه دهخدافاسج . [ س ِ ] (ع ص ) ماده شتر جوان تیزرو. (اقرب الموارد).فاثج . رجوع به فاثج شود. || ناقه ای که گشن پیش از ایام گشنی بر وی برجهد. (از منتهی الارب ).
تدسیةلغتنامه دهخداتدسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «دس س ») پنهان کردن و بی نام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پنهان کردن . (دهار). پنهان و گمنام کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن
تذویبلغتنامه دهخداتذویب . [ ت َذْ ] (ع مص ) بگدازانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گدازانیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). گداختن روغن را. (المنجد) (اقرب الموارد). || ذؤابه ساختن برای